پیامی روی کامپیوترم ظاهر می‌شود. مک‌بوکی که تنها با یک رمز ماهرانه بالا می‌آید. به من می‌گویند: «تغییری در برنامه.» «ساعتِ یک برو به لابیِ هتل.» «یک کتاب همراه خودت ببر و منتظر ES باش تا پیدایت کند.»

ES مخفف اسم ادوارد اسنودن است. مردی که همه به دنبالش هستند. برای تقریباً نه ماه به دنبال قرار مصاحبه‌ای با او بودم. برای این کار یک بار به برلین، دوبار به ریودوژانیرو و چندین بار به نیویورک سفر کردم تا کسی بتواند قرار ملاقاتی با این مرد اسرارآمیز برایم تنظیم کند. درمیان هزاران سؤال، می‌خواهم جواب این سؤال را پیدا کنم که چه چیزی باعث شد تا اسنودن صدها هزار سند محرمانه را فاش کند و برنامه‌های نظارتی دولت را در سطح وسیعی افشا کند؟ ماهِ می ایمیلی از طرف وکیل اسنودن، بن ویزنر دریافت کردم مبنی بر اینکه اسنودن پذیرفته است که مرا ببیند و گفتگویی باهم داشته باشیم که معلوم شد قرار است سه روز در هفته‌های مختلف این اتفاق بیفتد. این زمان از وقتی که اسنودن به روسیه رسیده بود بیشترین زمانی بود که یک روزنامه‌نگار اجازه یافته بود با وی ملاقات کند. اما جزئیات بیشتر درباب قرار ملاقات در لفافه ماند. من به مسکو آمدم بدون آن‌که دقیقاً بدانم کجا و کی اسنودن را خواهم دید.

الآن حداقل جزئیات تنظیم شده است. من در هتل متروپل که اثری هنری و تاریخی و غریب مربوط به زمان پیش از انقلاب روسیه است، اقامت دارم. این بنا در زمان سزار نیکولاس دوم ساخته شده است و بعدها خانه‌ی اتحاد جماهیر شوروی بعد از بلشویک در سال 1917 شد. لنین با پالتو و پوتین‌های بلند برای پیروانش نطق می‌کرده، اما اکنون لوحی بزرگ از عکس وی نمای بیرونی هتل را مزین کرده است. درحالی‌ که معاملات بنتلی و فراری و جواهراتی لوکس مانند هری وینستون و شوپرد، نمادهای روسیه‌ی جدید همسایه‌ی آن‌هاست.

من به عنوان یک روزنامه‌نگار در موقعیت‌های مختلفی در متروپل بوده‌ام. 20سال پیش مصاحبه‌ای با مأمور ارشد KGB در اینجا داشتم و یک بار دیگر در سال 1995 طی جنگ روسیه و چچن اینجا بودم که آن زمان یوری مودین مأمور تأسیس حلقه‌ی جاسوسی بدنام بریتانیا را ملافات کردم. زمانی‌که اسنودن پس از سرقت بزرگترین مخزن اطلاعات سری به روسیه رفت، برخی در واشنگتن او را به لینکی دیگر در زنجیر مأموران روسیه متهم کردند. اما تا آنجایی‌که من می‌دانم این اتهام بی‌اساس بدون هیچ مدرکی است.

باید اعتراف کنم که یک حس آشنایی با اسنودن دارم و مثل او من هم در یک واحد آژانس امنیتی بین‌المللی سه سال عضو فعالی از نیروی دریایی طی جنگ ویتنام بودم. بعد به‌ عنوان یک سرباز مدرسه‌ی قانون، سوت سازمان جاسوسی آمریکا (NSA) را وقتی به برنامه‌ی استراق سمع شهروندان برخورد کردم، به صدا درآوردم و در باب این برنامه پشت درهای بسته شهادت دادم. تحقیقاتی که منجر به پاک کردن اصلاحات در دهه‌ی 70 شد. در نهایت بعد از فارغ‌ التحصیلی تصمیم به نوشتن کتابی در مورد NSA گرفتم. من بارها توسط تعقیب کنندگانی تهدید شدم همان‌ طورکه اسنودن زیر نظر قانون سال 1917 متهم شد (در مورد من هیچ‌کدام از آن تهدیدها هیچ‌وقت عملی نشد). از آن زمان تا کنون من دو کتاب دیگر درمورد NSA، بررسی کتاب، یادداشت، مستند و مقالات بی‌شماری برای مجلات (که شامل دو داستان درباره‌ی NSA بود) نوشته‌ام.

اما در طول سابقه‌ی کارم، هرگز باکسی مثل اسنودن روبرو نشدم. از زمانی که در مسکو ناپدید شد، عده‌ی کمی او را دیدند. اما با این حال در صحنه‌ی جهانی نه تنها به‌عنوان مردی بی‌وطن بلکه به‌عنوان مردی بی‌بدن حضور داشت. وقتی در کنفرانس جنوب‌غرب با او مصاحبه شد یا جایزه‌های بشردوستی دریافت می‌کرد، همیشه در صفحه با سر پایین لبخند می‌زد. او در TED یک گام فراتر رفت: یک صفحه نمایش کوچک با تصویری زنده از چهره‌ی او که روی دو پایه‌ی عمودی متصل به چرخ‌های کنترل‌دار بود. این امکانات به او توانایی راه رفتن در صحنه، حرف زدن با مردم و حتی ژست گرفتن برای عکس‌ها را می‌داد. اما این نمایش‌ها یک نتیجه داشت: مأمور پایین‌رده‌ اورول واشنگتن اسمیت با استفاده ازصفحات تلویزیونی با دنیا ارتباط دارد و با پیام ترویج رمزگذاری و افشاگری مداخله در حریم خصوصی در همه جا ظاهر می‌شود.

البته اسنودن هنوز هم درمورد قرارهای رودررو محتاط است. من نیز برای آمادگی مصاحبه گزارش اخیر واشنگتن پست را خواندم. داستانی از گرگ میلر، که ملاقات‌های روزانه‌اش با افسران ارشد FBI و CIA را برشمرده بود که همگی ناامیدانه به دنبال دستگیری اسنودن بودند. یک مقام رسمی به میلر گفته بود: «ما امید داشتیم که او به اندازه‌ی کافی احمق باشد که سوار برخی از هواپیماها شود و بعد یکی از متحدین بگوید که شما در حریم هوایی ما هستید.» او احمق نبود و ازآنجائی‌که در روسیه ناپدید شد، همه‌ی نشانه‌های تعقیبش از دست رفت.

من وقتی به سمت هتل محل مصاحبه می‌رفتم تمام سعی خود را کردم که تحت تعقیب قرار نگیرم. از مسیرهای خلوت می‌گذشتم و جاهایی که تنها تعداد کمی از گردشگران را به خود جلب می‌کرد. در لابی نشستم و کتابی را که قرار بود دستم بگیرم را باز کردم. کمی از یک گذشته بود که اسنودن وارد لابی شد. سرتاسر لباس‌های جین تیره پوشیده بود و یک کت اسپورت قهوه‌ای به تن داشت. همچنین یک کوله پشتی بزرگ مشکی روی کتف راستش بود. مرا تا زمانی‌ که بلند شدم و به سمتش رفتم نشناخت. می‌پرسد: «کجا بودی؟» با طنازی می‌گویم: «دلم برایت تنگ شده‌ بود، تو با CIA بودی؟» و او می‌خندد.

وقتی وارد آسانسور شدیم اسنودن می‌خواست به من چیزی بگوید اما لحظه‌ی آخر یک خانم می‌پرد داخل و ما در سکوت به آهنگ کلاسیک آسانسور گوش می‌دهیم تا به بالا برسیم. وقتی بالا می‌رویم اسنودن پنجره‌ای را به من نشان می‌دهد که از آن افق روسیه‌ی جدید و آسمان‌خراش‌های کم‌نور که سایه‌شان به روی برج‌های باروک و گوتیک افتاده است مشخص است. محلی‌ها این برج‌ها را استالینسکی ویسوتکی یا برج‌های پرماجرای استالین می‌نامند. اسنودن هم‌اکنون بیش از یک سال در روسیه بوده‌است. او از سوپرمارکت محله خرید می‌کند. جایی‌ که کسی او را نمی‌شناسد. کمی زبان نیز یاد گرفته‌ است. او آموخته متواضعانه در این شهر گران که از نیویورک تمیزتر و از واشنگتن سطح بالاتر است، زندگی کند. در آگوست پناهگاه موقت اسنودن منقضی شده‌ب ود ولی در هفتم آگوست دولت اعلام کرد که او اجازه دارد سه سال دیگر ذر این شهر بماند.

وارد اتاقی می‌شویم که او برای مصاحبه رزرو کرده است، او کوله‌پشتی‌اش را به همراه کلاه بیس‌بال و عینکش روی تخت می‌اندازد. خیلی لاغرو نحیف به نظر می‌رسد با

اسنودن

صورتی باریک و ته‌ریشی محو که مشخص است به تازگی شروع به روییدن کرده. عینک بربرس مستطیلی خود را می‌زند. تی‌شرت رنگ‌پریده‌اش حداقل یک سایز برایش بزرگ به‌نظر می‌رسد. کمربندش را محکم بسته است و یک جفت کفش کالوین کلین به ‌پا دارد. درمجموع او شبیه یک دانشجوی مشتاق سال اولی به نظر می‌رسد.

اسنودن درباره‌ی امنیت در جهان هوشمند امروز محتاط است. به‌محض این‌که نشستیم، او باتری موبایلش را درآورد. من نیز آیفونم را در هتل گذاشته بودم. محافظ‌های اسنودن مرتب به من یادآوری می‌کردند که حتی یک موبایل خاموش به راحتی می‌تواند تبدیل به یک میکروفون سازمان جاسوسی آمریکا شود. آگاهی از حقه‌ها یکی از راه‌هایی است که اسنودن را تا کنون آزاد نگه داشته است. راه دیگر ممانعت از ناحیه‌هایی است که آمریکایی‌ها و دیگر غربی‌ها در آن رفت‌و‌آمد می‌کنند. با این وجود گاهی روس‌ها نیز او را می‌شناسند و او آرامی به آن‌ها می‌گوید :«هیس» لبخند می‌زند و انگشت اشاره‌اش را روی لبش می‌گذارد.

باوجود تمام هیاهوی دنیای دور و برش و با وجود تمام تعقیب و گریز‌ها، اسنودن همیشه آرام و خون سرد است. تولد ۳۱ سالگی او همین چند روز پیش بود. او هنوز هم امیدوار است که روزی اجازه داشته باشد به امریکا  وارد شود. او می‌گوید: “من به دولت امریکا گفته‌ام که حتی حاضرم وارد زندان شوم و هرچقدر که لازم باشد دوران محکومیت خود را سپری کنم. من به کشورم بیشتر از خودم اهمیت می‌دهم. اما نباید اجازه دهیم که قانون تبدیل به اسلحه‌ای سیاسی شود و یا مردم را برای رسیدن به حق‌شان بترساند، و مهم نیست که توافق انجام شده چقدر به نفع فرد باشد. من نمی‌خواهم قسمتی از این ماجرا باشم.”

تاثیر و آوازه‌ی کارهای اسنودن هم در امریکا و هم در سراسر دنیا به وضوح به چشم می‌آید. این مدارک و مستندات دیگر تحت کنترل اسنودن نیستند و دیگر دسترسی به آن‌ها ندارد. او می‌گوید این مدارک و مستندات را با خود به روسیه نیاورده است. کپی آن‌ها هم اکنون در اختیار چند آژانس خبری قرار دارد: از جمله  First Look Media که روزنامه نگاری به نام Glenn Greenwald و مستندساز امریکایی به نام  Laura Poitras گیرنده‌‌های اصلی این مدارک بوده‌اند، روزنامه‌ی گاردین و Barton Gellman در روزنامه‌ی واشنگتن پست. بعید به نظر می‌رسد صاحبان کنونی این مدارک ومستندات آن‌ها را به NSA بازگردانند.

این موضوع امریکا را در وضعیتی قرار داده است که اداره‌ی اوضاع برای‌شان سخت و شرایط برای‌شان غیر قابل پیش بینی است. آن‌ها هر لحظه منتظر دور بعدی افشاگری‌ها، تغییرات دیپلماتیک و مسائل تحقیرآمیز جدید هستند. اسنودن می‌گوید اوضاع نباید این گونه باشد. او می‌گوید تلاش کرده است به دولت امریکا بفهماند چه مدارکی را در اختیار دارد. او حتی سعی کرده است سرنخ‌هایی را به جای بگذارد تا تحقیق کنندگان در این زمینه بفهمند کدام مدارک دزدیده است و کدام را فقط نگاه کرده است. او این امید را داشت که به این آژانس بفهماند قصدش افشاگری بوده است نه جاسوسی برای کشورهای دیگر. اینگونه به دولت این زمان را می‌داد که خود را برای اتفاق‌های آینده آماده کند، کدها را تغییر دهد، نقشه‌های عملیاتی را اصلاح کند و قدمی در جهت کاهش خسارات بردارد. اما او معتقد است که بازرسان NSA تمامی این سرنخ‌ها را نادیده گرفتند و فقط تعداد کل این مدارک را که حدود ۱.۷ میلیون بوده است را گزارش داده‌اند. اسنودن می‌گوید: “متوجه شدم که آن‌ها دوران سختی را می‌گذرانند و اصلا فکر نمی‌کردم که کاملا ناتوان شوند.”

در جواب صحبت‌های اسنودن، سختگوی NSA می‌گوید: “اگر آقای اسنون می‌خواهد در مورد فعایت‌های خود صحبت کند، باید این صحبت‌ها با وزارت دادگستری امریکا باشد. او می‌بایست به امریکا بازگردد تا به اتهامات علیه او رسیدگی شود.”

اسنودن حدس می‌زند که دولت از مدارکی که ممکن است تاثیرات بسیار مخربی داشته باشد، می‌ترسد؛ از رازهایی که هنوز فاش نشده‌اند. او می‌گوید: “آن‌ها فکر می‌کنند بمبی در این مدارک وجود دارد که هر لحظه ممکن است آن‌ها را از لحاظ سیاسی نابود کند. اگر تحقیقات دولت به نتیجه نمی‌رسد برای این است که آن‌ها نمی‌دانند دقیقا چه مدارکی برداشته شده است و فقط این اعداد مسخره و عجیب را اعلام می‌کنند.”

هنوز کسی نمی‌داند دقیقا چه مدارکی دزدیده شده‌ است؛ نه NSA، نه ماموران جست و جو و نه حتی شخص اسنودن. او نمی‌گوید دقیقا چگونه توانسته این مدارک را جمع آوری کند اما همه در دنیای اطلاعات می گویند او از خزنده‌ی وب یا همان web crawler استفاده کرده است، برنامه‌ای که می‌توان به کمک آن اسناد و مطالبی که حاوی کلمه‌ای کلیدی هستند را جست و جو و کپی کرد. این ممکن است شامل حجم عظیمی از اطلاعات شود.

اما نکته‌ی دیگری نیز وجود دارد که تمام این مسائل را پیچیده می‌کند. بعضی از افشاگری‌های انجام شده به اسنودن مربوط نمی‌شود و از منبع افشاکننده‌ی دیگری سرچشمه می‌گیرد و به نام اسنودن پخش می‌شود. اسنودن مصرانه این موضوع را رد می‌کند. اما افرادی که به اطلاعات جمع آوری شده‌ی اسنودن دسترسی داشته‌اند گفته‌اند یک سری از مدارک افشا شده در مجموعه‌ی مدارک و مستندات اسنودن وجود ندارد پس احتمال اینکه نفرات دیگری هم در این افشاگری‌ها دست داشته باشند، زیاد است.

مجله‌ی آلمانی Der Spiegel گزارشی از سازمان عملیاتی  NSA در آلمان و همکاری آن‌ها با سازمان اطلاعاتی آلمان،  BND ارائه داده است. از جمله مدارکی که این مجله افشا کرده بود یادداشت فوق سری ببین NSA و BND در سال ۲۰۰۲ بود. همچنین این مجله اذعان کرد این مدرک از جانب اسنودن نبوده است.

هنوز هم بعضی‌ها شک دارند که افشاگری مربوط به شنود تلفن‌های صدر اعظم آلمان آگلا مرکل، توسط NSA مربوط به اسنودن باشد یا دیگر منابع نامشخص. اگر افشاکننده‌های دیگری هم وجود داشته باشد کابوس دیگری گریبان گیر این آژانس خواهد شد و تاییدی بر ناتوانی آن‌ها برای حفظ اطلاعات خواهد بود و همچنین این قضیه نشان می‌دهد راه و روش اسنودن بر روی خیلی‌ها تاثیر گذاشته و الگویی برای دیگران شده است. اسنودن می‌گوید: “آن‌ها هنوز مشکلات خود را حل نکرده‌اند، آن‌ها هنوز در حسابرسی‌ها اشتباه می‌کنند و هچ ایده‌ای ندارند که این مسائل سرانجام به کجا ختم می‌شوند. با تمام این مسائل ما به عنوان عضوی از این جامعه و با وجود همه‌ی اطلاعات شخصی از زندگی‌مان چگونه می‌توانیم به این آژانس اطمینان کنیم؟” نویسنده‌ی این مقاله‌ Poitras است و اولین روزنامه نگاری بود که اسنودن با او تماس گرفت.

ادامه این مطلب درباره‌ی مسیری که او طی کرد تا به افشاگری معروف تبدیل شود را در قسمت دوم بخوانید.

5 thoughts on “ادوارد اسنودن مردی که دنیا به دنبال اوست – قسمت اول

  1. متین گفت:

    جالب بود!
    اولش مثل این فیلما شروع شد

  2. رضا گفت:

    خیلی جالب بود……

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *