این مقاله توسط تریستن هریس، طراح سابق گوگل نوشته شده است؛ تکنولوژی می تواند ما را تحت سلطه ی خود در بیاورد. من متخصص همین رشته هستم و به مدت سه سال در گوگل روی این مسئله کار کرده ام. هدف اصلی من این است: محصولات را به شکلی طراحی کنم که قادر نباشد مشتری را از نظر روانشناسی تحت تاثیر قرار دهد. زمانی که از تکنولوژی استفاده می کنیم معمولا روی نکات و ویژگی های مثبت آن متمرکز می شویم ولی من به شما نشان می دهم که واقعیت به این صورت نیست.
تکنولوژی چطور می تواند نقطه ضعف فکر ما را شناسایی کند؟
زمانی به این اصل دست پیدا کردم که شعبده بازی انجام می دادم. شعبده باز ها هم کارشان را با پیدا کردن نقاط کور، گوشه کنارها، محدودیت درک و انتظارات آدم ها شروع می کنند. آن ها تلاش می کنند بیننده را (بدون اینکه از ترفند کار سر در بیاورد) تحت تاثیر قرار دهند. وقتی یاد می گیرید چطور فکر آدم ها را کنترل کنید می توانید مثل یک پیانو با آن ها بازی کنید.
این دقیقا همان کاری ست که تولید کننده ها روی محصول انجام می دهند. آن ها از نظر روانشناسی به بخش های آسیب پذیر شما (که حتی ممکن است هیچ آگاهی نسبت به آن نداشته باشید) نفوذ می کنند تا بتوانند توجهتان را به محصول معطوف کنند. حالا می خواهم به شما نشان بدهم که چطور این کار را انجام می دهند.
ترفند #1: اگر لیست گزینه های پیش روی مشتری را شما انتخاب می کنید پس او را در روند تصمیم گیری کنترل می کنید
فرهنگ غربی روی آزادی در تصمیم گیری تاکید می کند و حتی خود شما هم تمایل دارید بصورت آزادانه تصمیم گیری کنید ولی واقعیت این است که تمام گزینه های پیش روی ما، قبلا توسط فرد دیگری انتخاب شده است. این دقیقا همان کاری ست که شعبده باز ها انجام می دهند. آن ها کاری می کنند که تصور کنید آزادانه چیزی را انتخاب کرده اید ولی در واقع منویی را جلوی روی شما قرار می دهند که در نهایت باعث پیروزی خودشان می شود و اصلا انتخاب شما در مسیر کار هیچ تاثیری نمی گذارد. این موضوع واقعا مهم است.
حالا اگر یک منو تهیه کنیم و در اختیار شما قرار دهیم ممکن است چه سوالاتی در ذهن شما نقش ببندد؟
- چه مواردی در منو قید نشده است؟
- چرا این موارد در اختیار من قرار گرفته و بقیه در منو نوشته نشده؟
- آیا تهیه کننده ی منو، هدف خاصی دارد؟
- آیا این لیست جهت تامین نیازهای من نوشته شده و یا فقط یک ترفند است؟
تصور کنید با تعدادی از دوستانتان به دنبال یک کافه ی خوب می گردید تا با هم معاشرت کنید. احتمالا تمام دوستانتان برای پیدا کردن یک کافه ی خوب در Yelp جستجو می کنند. ممکن است عکس نوشیدنی های مختلف را به هم نشان دهند تا بتوانند در انتخاب کافه تصمیم گیری کنند. هدف شما از جستجو در تلفن همراه مقایسه ی نوشیدنی ها نبوده بلکه در بدو امر به دنبال یک کافه ی مناسب برای ادامه دادن به گفتگو بوده اید. ولی در نهایت شما سعی داشتید به سوال [کدام کافه عکس های بهتری از نوشیدنی منتشر کرده؟] پاسخ بدهید.
بعد از مدتی تمام اعضای گروه به این نتیجه می رسند که Yelp تمام کافه های دنج را معرفی کرده ولی واقعیت این است که هیچ کدام از این کافه ها جای پارک درست و حسابی و یا موسیقی زنده ندارند. ممکن است کافه ای در نزدیکی شما باشد که نوشیدنی دلچسب سرو می کند ولی چون انتخاب هایتان را فقط به Yelp محدود کرده اید، هیچ وقت از وجود آن ها اطلاع پیدا نمی کنید.
هر چقدر تکنولوژی در تصمیم گیری در زمینه های مختلف زندگی نقش پررنگ تری بازی می کند (دوستان، مشاغل، مراسم و اطلاعات مختلف) به آن اعتقاد بیشتری پیدا می کنیم و تصور می کنیم که این بهترین منوی دنیاست. در واقعیت بهترین منوی دنیا با متنوع ترین منوی دنیا که گزینه های بیشتری را هم به ما معرفی می کند متفاوت است. تکنولوژی تا به امروز توانسته با موفقیت ما را محدود کند به حدی که دیگر نمی توانیم تفاوت این دو منو را از هم تشخیص دهیم.
امشب می توانم با چه کسی بیرون بروم و کمی تفریح کنم؟ منویی از افرادی که اخیرا به ما پیام داده اند.
در دنیا چه اتفاقاتی در حال وقوع است؟ منویی از اخبار وبسایت ها.
باید به این ایمیل جواب بدهم. به جای برقرار کردن ارتباط منویی از صفحه کلید جلوی خودمان قرار می دهیم تا با استفاده از آن به فرستنده ی ایمیل جواب بدهیم.
همه ی ما صبح که از خواب بیدار می شویم نگاهی به تلفن همراه می اندازیم تا لیستی از نوتیفیکیشن ها را از نظر بگذرانیم ولی این نوتیفیکیشن ها نمی توانند اطلاعات کاملی در اختیار ما قرار دهند چون تنها اخبار و مطالبی را شامل می شوند که از دیروز تا به حال موفق به خواندن آن ها نشده ایم. آیا واقعا این لیست از نوتیفیکیشن ها می تواند مسائلی که ما واقعا به آن ها اهمیت می دهیم را در خود بگنجاند؟ تکنولوژی این منوها را از قبل برای ما تهیه می کند و در روند تصمیم گیری ما تاثیر می گذارد. هر چقدر که با دید بازتری به انتخاب هایمان توجه می کنیم متوجه می شویم که این انتخاب ها کوچکترین ارتباطی با نیازهایمان ندارند.
ترفند #2: ماشین های کوچک قمار بازی در جیب میلیاردها نفر قرار گرفته
اگر شما یک اپلیکیشن بودید چطور تلاش می کردید تعداد کاربران بیشتری را به خود جذب کنید؟ یک فرد عادی روزانه 150 بار به تلفن همراه خود نگاه می کند. تصور می کنید علت آن چیست؟ آیا واقعا ممکن است که بتوانیم 150 بار آگاهانه تصمیم گیری کنیم؟
اولین علت آن تاثیر یک ماده ی خاص است: پاداش متغیر و متناوب به مغز! طراحان تکنولوژی برای اینکه بتوانند اعتیاد کاربر را به بالاترین حد ممکن برسانند به هر عملکرد او پاداش متفاوتی می دهند (گاهی هیچ پاداشی نمی دهند). در نتیجه شما با هر انتخابی که انجام می دهید یک پاداش بدست می آورید و هر چقدر تنوع این پاداش بیشتر باشد وابستگی شما هم به همان نسبت شدیدتر می شود.
آیا واقعا چنین چیزی می تواند کاربران را تحت تاثیر قرار دهد؟ بله. ماشین های قمار در آمریکا از بیس بال، سینماها و پارک ها هم بیشتر درآمد دارند. در مقایسه با سایر انواع قمار، افراد سه تا چهار برابر شدید تر به ماشین های قمار معتاد می شوند. باید با این واقعیت غم انگیز کنار بیاییم که همه ی ما یک ماشین قمار کوچک در جیبمان حمل می کنیم:
زمانی که صفحه ی تلفن همراه را روشن می کنیم در واقع داریم با ماشین قمار بازی می کنیم تا ببینیم نوتیفیکیشنی داریم یا نه.
زمانی که ایمیل هایمان را ریفرش می کنیم در واقع در همان ماشین قمار بازی به دنبال یک ایمیل جدید هستیم.
وقتی صفحه ی اینستاگرام را پایین می بریم در ماشین قمار به دنبال عکس های بیشتر هستیم.
وقتی تمام نوتیفیکیشن ها در صفحه ی روبرو گنجانده نمی شوند دکمه ی “بیشتر” را انتخاب می کنیم و در ماشین قمار به دنبال نوتیفیکیشن های بیشتر می گردیم.
تمامی اپلیکیشن ها و وبسایت ها از تکنیک پاداش دهی بهره می برند چون می دانند به این ترتیب به نفع کسب و کار خودشان عمل می کنند. با این وجود، این دیدگاه کمی بدبینانه است چون هیچ کس قصد نداشت از ایمیل شما یک ماشین قماربازی بسازد و شما را تشویق کند که هر بار به دنبال یک ایمیل جدید صفحه را به روز کنید و عملا کسی از این راه درآمدی بدست نمی آورد. حتی طراحان اپل و گوگل هم تمایل نداشتند ماشین های قمار بازی طراحی کنند و تمام این اتفاقات تصادفی بوده اند.
حالا شرکت هایی مثل اپل و گوگل وظیفه دارند این ویژگی های اعتیاد آور را به حداقل برسانند و با طراحی بهتر برای کاربر قابل پیش بینی کنند. به عنوان مثال آن ها می توانند به کاربران کمک کنند که تنها به دفعات معینی در روز اپلیکیشن هایشان را چک کنند و فقط زمانی پیام های جدید را نمایش دهند که کاربر اجازه دارد با تلفن همراه کار کند.
ترفند #3: ترسِ از دست دادن اطلاعات با ارزش
یکی دیگر از روش هایی که اپلیکیشن ها و وبسایت ها روی ذهن افراد تاثیر می گذارند این است: به احتمال یک درصد ممکن است یک شی باارزش را از دست بدهید یا گم کنید. اگر من به عنوان یک کانال بتوانم شما را متقاعد کنم که مطالب، پیام ها، روابط و موقعیت هایی که ارائه می دهم هیچ جای دیگری پیدا نمی کنید، دیگر نمی توانید من را پاک کنید چون (هاها من بردم) ممکن است مطلب یا خبر مهمی را از دست بدهید.
حتی حاضر نیستید دریافت ایمیل های خبری وبسایت های مختلف (که تا به حال هیچ فایده ای برای شما نداشتند) را متوقف کنید چون تمایلی ندارید شانس دریافت اطلاعات ارزشمند را کنار بگذارید. حتما در شبکه های اجتماعی با افرادی که سال هاست صحبت نکرده اید در رابطه هستید چون نمی خواهید خبر مهمی را از جانب آن ها از دست بدهید. حتی ممکن است هدف اصلی ما در استفاده از شبکه های اجتماعی هم همین باشد و احتمال می دهیم که در نبود ما اتفاقی بیفتد و تمام دوستان در مورد آن صحبت کنند.
اگر به این ترس مداوم دقت کنیم متوجه می شویم هر بار که یکی از این شبکه های اجتماعی را برای مدت کوتاهی کنار می گذاریم قطعا یک سری مطالب و اخبار مهم را از دست می دهیم. به عنوان مثال اگر شش ساعت هم از فیسبوک دور باشید از خبر آمدن یک دوست قدیمی به خانه بی اطلاع باشید. حتی اگر تلفن همراه ما 24 ساعت شبانه روز روشن نباشد ممکن است تماس های اورژانسی مهمی را از دست بدهیم.
هدف ما از زندگی این نیست که هر لحظه نگران از دست دادن رویدادی جدید باشیم. به طرز معجزه آسایی اگر بتوانیم این ترس را کنار بگذاریم از خواب غفلت بیدار می شویم. مثلا اگر یک روز گوشی ها را کنار بگذاریم یا نوتیفیکیشن ها را داوطلبانه دریافت نکنیم میبینیم هیچ جای نگرانی وجود ندارد. ترس از دست دادن مطالب و اخبار مهم قبل از کنار گذاشتن گوشی به شما حمله می کند و بعد از آن! تصور کنید اگر تمام شرکت ها به این موضوع پی ببرند و به ما کمک کنند که مدتی از روز را با دوستانمان وقت بگذرانیم دیگر هیچ کس نگران از دست دادن مطالب مهم نخواهد بود.
ترفند #4: پذیرفته شدن در اجتماع
همه ی ما نسبت به این مسئله حساس هستیم. دوست داریم به جایی تعلق داشته باشیم، مورد قبول واقع شویم و یا توسط اطرافیان مورد تمجید قرار بگیریم و این حس می تواند قوی ترین انگیزه ی انسان باشد. مشکل اینجاست که پذیرفته شدن ما توسط اجتماع در حال حاضر در چنگال تکنولوژی و شرکت های مولد است. شاید شما هم با دیدن عکسی تگ شده از خودتان به این نتیجه برسید که دوستتان به شکلی کاملا ارادی شما را تگ کرده ولی واقعیت این است که فیسبوک برای اولین بار امکان تگ کردن را در اختیار کاربران قرار داده. اپلیکیشن هایی مثل فیسبوک، اینستاگرام و یا اسنپ چت از این قابلیت سو استفاده می کنند و به شکلی اتوماتیک روی صورت افراد یک مربع قرار می دهند سپس از شما می پرسند آیا مایل هستی تریستان را در این عکس تگ کنی؟
پس اگر مارک من را در عکسی تگ کند به طور ارادی این کار را انجام نداده و در واقع به حدس فیسبوک جواب مثبت داده است. فیسبوک متوجه می شود که حس پذیرفته شدن شما در اجتماع در چنین شرایطی روی خطر قرار می گیرد و از این موضوع در موقعیت های مختلف سو استفاده می کند. حتی وقتی یک عکس جدید برای صفحه ی خودمان انتخاب می کنیم هم همین اتفاق می افتد. فیسبوک می داند که ما در آن لحظه چقدر نگران هستیم که بقیه ی دوستان چه فکری در مورد این عکس می کنند و آن را به مدت زیادی در قسمت News feed قرار می دهد تا احتمال دیده شدن آن توسط بقیه بالاتر برود. سپس هر بار که این عکس لایک می شود و یا نظری در مورد آن نوشته می شود، ما درگیر حس پذیرش اجتماعی قرار می گیریم و سرخوش می شویم.
هر کس به نحوی با شیوه ی پذیرفته شدن در اجتماع روبرو می شود ولی این حس در نوجوانان خیلی آسیب پذیر است. طراحان با پی بردن به این ضعف از آن استفاده می کنند.
اگر شما هم مثل ما از این مقاله شگفت زده شدید، قسمت دوم این مطلب را در هفته آینده همراه ما باشید تا با سایر ترفند های تکنولوژی و تاثیر آن در زندگی آشنا شوید.
One thought on “تکنولوژی چگونه ذهن ما را در چنگال خود میگیرد؟ – قسمت اول”