قبل از اینکه برایتان از هفته ای که بدون گوشی سر کردم بگویم باید اعتراف کنم که تقلب کرده ام.

وقتی مدیر خواست یکی از اعضای گروه را به مسافرتی کاری بدون تلفن همراه بفرستد تا بتواند تجربه هایش را از آن هفته با بقیه قسمت کند، با خوشحالی داوطلب شدم چون نمی دانستم قرار است چه کار سختی انجام دهم. واقعیت این است که سر کردن بدون تلفن همراه جالب نیست. به خاطر اعتیادی که به آیفون و کیندل داشتم انتظار می رفت به علت ترک آن ها دچار بدن درد شوم! تمام دنیا برای تلفن همراه طراحی شده و این روند رو به افزایش است: از check in کردن در فرودگاه گرفته تا جواب دادن به تماس های تلفنی و گرفتن سلفی در منظره های جالب (مثل آتلانتا)، دنیا از شما انتظار دارد که گوشی به همراه داشته باشید.

البته راه های دیگری برای دسترسی به امکانات تلفن وجود دارد ولی به اندازه ی کافی دردسر ساز هستند.

هفته ای که بدون گوشی گذراندم تجربه ی جالبی نبود ولی لذتبخش بود. باعث شد در مورد اینکه کجا و برای چه کاری از ابزار هایم استفاده می کنم کمی فکر کنم.

روز اول

کنار آمدن با این قضیه در روز اول کمی دشوار بود، فراموش کرده بودم نوتیفیکیشن هایم را خاموش کنم، مرتبا برای من پیغام می رسید و گوشی روی ویبره می رفت. با توجه به قانون های چالش شخصی من، نمی توانستم پیام ها را بخوانم. بعد از اینکه کمی با این وضع دست و پنجه نرم کردم تصمیم گرفتم از طریق مک با اپلیکیشن پیغامبر اپل و اسکایپ کار کنم.

من طرفدار پرو پا قرص محصولات اپل هستم و اپل برای برقراری ارتباط بین کاربران iOS که از مک، آیپد و آیفون استفاده می کنند، موقعیت بسیار خوبی فراهم آورده است. اما برای آن دسته از دوستانم که اندروییدی بودند باید با برنامه ی اسکایپ پیام می فرستادم. تنها بخش مشکل ساز ماجرا این بود که پیام های اسکایپ یک طرفه بودند، حتی اگر برای یک شماره ی اسکایپ پول بپردازید، باز هم نمی توانید پیام دریافت کنید. در نهایت هر کسی که کاری با من داشت مجبور بود برای من SMS بفرستد و من می توانستم یک هفته بعد آن را بخوانم.

من نمی توانستم به کسی زنگ بزنم چون تلفن نداشتم. قبلا تلفن های عمومی پولی در دسترس بودند که حالا با سرعت زیادی از کشور های غربی محو می شوند. بعلاوه دیگر کسی در منزل خظ تلفن ندارد چون تلفن همراه همیشه در دسترس است.

در این شرایط Google Voice بهترین انتخاب من بود ولی مایل نبودم یک خط تلفن جدید راه بیندازم.

اولین روزی که بدون تلفن همراه بودم از حالت بد به افتضاح تبدیل شد. نمی توانستم اوقات بیکاری را با دنبال کردن اخبار تیم فوتبال مورد علاقه ام یعنی آرسنال پر کنم. در ساعات شب نمی توانستم با استفاده از کیندل کتاب بخوانم. البته می توانستم به کیندل آمازون بروم و از اپلیکیشن مک استفاده کنم ولی واقعیت این است که مطالعه کردن با لپتاپ اصلا دلچسب نیست.

در نتیجه مجبور شدم خیلی زود به تخت خواب بروم.انتظار دارید بدون تلفن همراه چه کاری انجام دهم؟ بدون تلفن خبری از Uber هم نبود.

روز دوم

نمی توانم سر در بیاورم که چرا چالش رئیس را قبول کرده ام. اگر خیلی به تلفن همراه وابسته نیستید زندگی کردن بدون آن قابل قبول به نظر می رسد. ولی من با توجه به شغلی که دارم مدام در حال مسافرت کردن هستم و این هفته هم با هفته های قبلی هیچ تفاوتی نداشت.

اولین کاری که باید انجام می دادم رفتن به نیویورک بود. همین موضوع مشکلات زیادی سر راه من قرار داد. همیشه با استفاده از اپلیکیشن دلتا شماره ی صندلی را تغییر می دهم و در جریان پرواز قرار می گیرم ولی امروز مجبور شدم پرینت آن را تهیه کنم.

بدون دسترسی به Uber پیدا کردن تاکسی در آن وقت روز کار بسیار پیچیده ای بود. از آنجایی که با استفاده از Uber تقلب کرده بودم تصمیم گرفتم کمی هم با دلتا تقلب کنم.

چندی پیش با کنار گذاشتن تلفن همراه در حال پرواز مشکلی نداشتم ولی حالا FAA محدودیت استفاده از تلفن همراه را برداشته و مجبور شدن حدود 30 دقیقه در کشمکش با خودم باشم تا اینکه به ارتفاع 3000 متری رسیدیم و توانستم از اینترنت Wi-Fi استفاده کنم.

در فرودگاه JFK دوباره تقلب کردم و با استفاده از Uber مسیرم را به دفتری در مرکز شهر پیدا کردم. با اتصال به این اینترنت بی نظیر می توانستم تصور کنم که تا آخر عمرم بدون تلفن همراه سر کنم. ولی این اتفاق نیفتاد. قصد داشتم در West Village با دخترم شام بخورم. با لپتاپم راحت ترین مسیر را پیدا کردم و به راه افتادم. ولی مجبور شدم دوباره مسیر را عوض کنم و از لپتاپ استفاده کنم.

photo_2015-05-08_21-15-17

روز سوم

وقتی بیدار شدم کابوس بی موبایلی من آغاز شد. همیشه برای زنگ گذاشتن ساعت از گوشی استفاده می کنم. ولی این بار مجبور شدم طرز کار با ساعت های زنگدار معمولی را یاد بگیرم. نگران این بودم که نتوانسته باشم به درستی آن را تنظیم کنم به همین خاطر از متصدی هتل خواستم مرا بیدار کند. سر ساعت 5 هر دوی آن ها به من هجوم آوردند. حس جالبی نبود.

همچنین ورزش کردن بدون آهنگ، چک کردن پرواز بعدی، رسیدن به قرار ملاقات، یا خبر دادن به بقیه برای دیر رسیدن به ناهار کاری، همگی مرا درگیر کردند.

تنها نکته ی خوب نداشتن تلفن همراه این بود که آخر هفته ی رنگی دوستانم را در اینستگرام و فیسبوک نمی دیدم. می توانستم با استفاده از لپتاپ به هردوی آن ها نگاهی بیندازم ولی بدون اپلیکیشنی که مرتبا به من نوتیفیکیشن بفرستد هیچ علاقه ای به چک کردن آن ها نداشتم.

دور شدن از دوستانم به معنی دور شدن از خانواده هم بود. یکی از سرگرمی های مورد علاقه ی من در سفر های کاری کتاب خواندن برای دختر کوچکم است. که رئیسم و اینترنت Wi-Fi به درد نخور هتل، آن را هم از من گرفتند. معمولا بصورت رو در رو با آن ها از روی کیندل برایشان کتاب می خوانم.

با استفاده از اسکایپ و  cloudReader که در آمازون گرفته بودم با آن ها تماس گرفتم. ولی تماس مرتبا قطع می شد بعلاوه کیفیت صدا به قدری بد بود که از ادامه ی آن منصرف شدیم.

photo_2015-05-08_21-15-25

روز های چهارم تا هفتم

بقیه ی روز های هفته بهتر و بدتر شد. بدتر برای اینکه متوجه شدم دنیای غرب اختصاصا برای تلفن همراه ساخته شده.

حتی لذت های کوچک مثل دویدن و دوچرخه سواری هم بدون تلفن همراه غیر ممکن هستند. نمی توانید بفهمید چند کیلومتر حرکت کرده اید یا چقدر کالری سوزاندید. کارهایی هم هستند که انجام دادن آنها با آیفون ساده تر می شود.

مهم ترین مسئله ای که در هفته ی بدون تلفن همراه توجه مرا به خودش جلب کرد این بود که توانستم دوباره فکر کنم. شاید هیچ کدام متوجه این قضیه نباشیم ولی گوشی و گوگل ما را احمق می کنند. نتیجه گرفتم ابزار های گوشی مانند، مرا به سمت آشفتگی کشانده اند و میل به تفکر را در من کاهش داده اند. گذراندن یک هفته بدون تلفن همراه کمک کرد که دوباره به آرامش خاصی دست پیدا کنم.

با اینکه در اولین پروازی که داشتم، هنگام بلند شدن هواپیما از زمین و زمان هایی که در تاکسی گذراندم نمی توانستم بدون تلفن همراه خودم را سرگرم کنم، از پرواز چهارم به بعد از این زمان لذت بردم.

به علاوه این مسئله توانست بعضی از عادت های من را تغییر دهد مثلا وقتی پشت چراغ قرمز قرار می گرفتم لازم نبود هر بار تلفنم را چک کنم. بلکه از این آرامش و سکوت لذت بسیاری بردم به صورتی که نوتیفیکیشن های تلفنم را خاموش کردم و متوجه شدم در این حالت دوام باتری خیلی بیشتر می شود. حتی چند بار بدون تلفن همراه به باشگاه رفتم.

شاید به نظر مسخره برسد ولی واقعیت دارد.

از خودم انتظار ندارم یک هفته ی دیگر بدون تلفن سر کنم. شاید در تعطیلات یکبار دیگر چنین کاری انجام دهم ولی در روز های کاری پر مشغله، هرگز. حتی وقتی در تعطیلات هستم دلایل دیگری هستند که تلفنم را روشن نگه دارم : پیدا کردن مسیر ها، خبر گرفتن از فرزندانم و جست و جوی اطلاعات.

هدف من این نیست که تلفن همراه را کاملا از زندگی جدا کنم، باید بدانم دقیقا چه زمان هایی به آن احتیاج دارم. در این حالت می توانم تجربه های جدیدی از دنیای اطراف داشته باشم.

3 thoughts on “آیا می توانید یک هفته بدون گوشی بگذرانید؟

  1. محمد حسین گفت:

    بعد از اینکه گوشیم به مدت دو و نیم هفته از کار افتاد.فرصتی پیش اومد تا من هم این موقعیت رو تجربه کنم.اوایلش سخت بود،از اینکه حس کنی همراهت چیزی رو کم کنی.اما باعث شد تا مقداری از وقتم رو به کتاب خوندن و وقت گذروندن با فامیل بگذرونم.
    اما تکنولوژی مثل جریان آبی شده که زیاد نمیشه مخالف اون شنا کرد.

  2. آس اس گفت:

    آخه الان گوشی فقط زنگ زدن و مسیج فرستادن نیست…
    کلی برنامه روشه… وصل میشی اینترنت اخبار روزو میبینی، قیمتهارو میبینی، ای بوک میریزی توش میخونی، بعضی نرم افزارا برای سلامتیه و مشخصاتتو دادی بهش و اونم کالری مصرفی، ورزشی که کردی، چقد خوابیدی فشار خون ثبت شده رو گراف میکنه جی پی اس و نقشه روشه موسیقی گوش میدی به یه منظره زیبا میرسی زود ثبتش میکنی و خیلی کارای دیگه…
    اگه بذاریش کنار کلا از همه چی میفتی…

  3. asa گفت:

    من سه ماه گوشی iphone 5s رو فروختم الان بدون گوشیم
    به این میگن مرددددددددددددددددددددددددددد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *