از صحت اطلاعاتی که حسهای پنج گانه تان به شما میدهند چندان مطمئن نباشید!
طبق تعاریف توجه انسان محدود است. و این معمولاً چیز خوبی است، چنانچه شما دنبال یک گوشواره روی زمین بگردید، هر چیزی که کوچک و براق نیست را نادیده میگیرید یا وقتی که با شخصی در مهمانی حرف میزنید، ذهن شما کمک میکند صداهای اضافی اطرافتان را نشنوید. هرچند، گاهی اوقات کنترل کنندههای سخت گیر مغز میتوانند به ما تفسیر منحرف شده ای از حقیقت را بدهند.
با مشاهدهی ویدئویی که در ادامه مطلب آمده، هوشیاری خود را تست کنید.
[jwplayer mediaid=”9787″]
این ویدئو، مفهوم روانی نابینایی یا ناتوانی در اطلاع از تغییرات (حتی تغییرات بزرگ) را در یک صحنه عینی نشان میدهد. ویراستان فیلم اغلب موظفند که با اتصال صحنهها به هم، تفاوتهای کوچک در زمینه را کاهش دهند. این پدیده مدت زیادی است که شناخته شده و در دو دهه اخیر در حوزهی “علم شناختی” بحث شده است.
در یک آزمایش که در سال 1997 انجام شد، روانشناسی فیلمی از صحنههای کارهای روزمره ساخت. مثلاً مردی که از روی صندلی بلند میشود تا جواب تلفن را بدهد (ویدئو ها را در اینجا و اینجا ببینید). همانطور که زاویه دوربین از صندلی به تلفن جا بجا میشود، شخص دیگری با لباسی متفاوت جایگزین بازیگر میشود، اما بیشتر بیننده ها متوجه تغییرات نشدند.
یک آزمایش که در سال 1999 توسط سیمون در یکی از معروفترین آزمایشگاه های روانشناسی انجام شد: از شرکت کنندگان خواسته شد که یک فیلم بازی بستکبال را تماشا کنند و تعداد دفعاتی که بازیکنان سفید پوش توپ را به هم پاس میدهند بشمارند. تمرکز روی کاری که از آنها خواسته شده بود، باعث شد بیشتر بینندگان بهترین قسمت فیلم را از دست بدهند: مردی که لباس گوریل پوشیده بود و روی سینه اش میکوبید، در اطراف زمین راه میرفت.
تغییر نقطه کور نشان میدهد که برداشت ما از واقعیتها تا حد زیادی به تصوراتی که از جهان در ذهن ساخته ایم، بستگی دارد. با توجه به اینکه به خاطر سپردن همه جزئیات تقریبا غیر ممکن است؛ مغز ما به طور خودکار فقط اطلاعاتی که بیشترین ارتباط را با هم دارند نگهداری میکند.
شعبده بازان از همین محدودیت ذهن و حواس ما استفاده میکنند. آپولو رابینز، استاد جیب بُری، میتواند مخفیانه کیف پول و ساعتهای افراد را بدون اینکه متوجه شوند بردارد. او این کار را با سخنان، چشمها و حرکت دستهایش برای پرت کردن حواس قربانی و گمراهی وی انجام میدهد. نتیجه تحقیق دربارهی روش گمراه ساختن افراد توسط او نشان داد که حرکات منحنی موثرترند. دلیل گمراه کنندهتر بودن حرکت منحنی کاملا درک نشد، اما ممکن است به این دلیل باشد که خطوط منحنی نسبت به خطوط مستقیم توجه بیشتری جلب میکنند و سلولهای عصبی بیشتری را درگیر میکنند.
برداشت ما از دنیای واقعی گاهی بسیار تحریف شده است
چیزهای زیادی در دنیای خارج از ذهنمان وجود دارد که ما معمولاً به آنها توجهی نمیکنیم، مثل تغییرات ناچیز دما یا سرعت باد. محرکهای دیگر(مانند حالات چهره، تفاوتهای جنسیتی، جزئیات کلام و…) به قدری مهم هستند که مغز ما مکانیزمهای مخصوصی را برای پردازش آنها به سریعترین و کارآمدترین شکل ممکن تکامل داده است.
به نظر می رسد مغز ما به صورت پیشفرض، چهره انسان و هر چیز مبهمی را که شبیه آن باشد را تشخیص میدهد. یک پژوهش در سال 1991 نشان داد که نوزادان تازه متولد شده ترجیح میدهند به اشکالی که به صورت انسان شباهت دارد نگاه کنند.

تمایل مغز ما به پیدا کردن چهره در اجسام و اشکال مختلف باعث فریب خوردن مان در جنبههای مختلفی از زندگی میشود چنانچه در سال ۲۰۰۴ شخصی یک ساندویچ را به خاطر شباهتش به تصویر حضرت مریم ۲۸ هزار دلار خریداری کرد.
به طور حتم خریدار اعتقاد محکمی بر وجود چهرهای خوشایند در این ساندویچ داشته است که چنین مبلغی را برای آن پرداخته است.
ما چهرهی انسان را نه تنها در ساندویچ پنیر بلکه در همه اجسام و اشکال دیگر نیز میبینیم، مانند لکهی نمزدهی دیوار گچی، سطح ناهموار ماه و…
یکی از اساسی ترین و عمیق ترین جنبههای ادراکی انسان قضاوت و تشخیص مذکر یا مونث بودن یک شخص است. در سال ۲۰۰۹ یک روانشناس از دانشگاه هاروارد، در آزمایشی دو تصویر را به داوطلبان نشان داد که تنها تفاوتشان کنتراست رنگ در چشمها و لبها در مقایسه با بقیه چهره است. از نتیجهی این آزمایش مشخص شد که چهرهای با تضاد رنگ بیشتر، زنانهتر از صورتی با تضاد کمتر است.
این مطالعه تاییدگر مطلبی عامهپسند است که که آرایش چهره، باعث افزایش تضاد بصری در صورت می شود و این تضاد رنگ بر میزان زنانگی آنها افزوده و آنها را جذاب تر میکند.
درک و برداشت هر کسی مستلزم ادغام اطلاعات زیادی است: زبان بدن، حالات چهره، لحن صحبت و حرکات لب. اما اگر این داده ها اطلاعات متضادی را بدهند، میتوانند ما را به نتایج عجیبی هدایت کنند. گاهی چیزی که میبینیم بر صدایی که میبینیم تاثیر گذاشته و برداشت ما را دچار دگرگونی میسازد. اطلاع داشتن از فریبهایی که مغزمان میخورد تا حد زیادی میتواند باعث جلوگیری اش شود ولی در موارد زیادی کاری از دست ما ساخته نیست و سیستم پردازش احساسات ما، چیزی غیر از واقعیت را به ما گزارش میدهد. خوشبختانه علم و ابزارهای آن روز به روز بیشتر به کمک بشر آمده و او را در درک بهتر محیط پیرامونش کمک میکند.
عالی بود ممنون