بسیاری از بنیان گذاران کسب و کارها بعد از مدتی به این فکر میافتند که آیا تغییر و چرخش در مسیر تجارتشان درست است یا خیر.
بسیاری از این افراد مسیر سختی را برای غلبه بر مشکلات و برداشتن موانع در جهت رسیدن به موفقیت و به ثمر رساندن ایدهی خود طی کردهاند، و حالا پس از مدتی ایدهها و نظرات جدید آنها را به فکر تغییر و چرخش در این مسیر و رسیدن به چیزی بهتر از ایدهی اصلیشان انداخته است.
به قول آلبرت انشیتن: دیوانگی است که کاری را چندباره تکرار کنیم و انتظار نتایج متفاوت داشته باشم
شروع جدید
اگر بدانید که تغییرقسمتی از پروژهتان و یا تغییر کل آن (با توجه به تجربیاتی که با کار کردن بر روی پروژهی فعلی کسب کردهاید) برای شما بهتر خواهد بود، آیا دست به چنین کاری میزدید؟
کار سختی است. تصمیم دشواری است. ببینیم در زمان تغییر و چرخش چه اتفاقاتی ممکن است رخ دهد:
در زمان شروع: همه چیز برای همه کس نباشید
تعیین موقعیت مفهومی است که در بسیاری از مواقع نادیده گرفته میشود و با بازاریابی کلی هم تراز میشود.
تعیین موقعیت به طور خلاصه به این معناست که بدانید شرکت شما چگونه در ذهن مشتریان بالقوهتان و بازار عمومی جای میگیرد.
اگر از ابتدای شروع به کار شرکت شما ،مصرف کنندگان ویژگیها و ارزشهایی را در پیشنهادات شما ببینند که کس دیگری تا به آن زمان آنها را عرضه نکرده بود، پس به صورت پیش فرض شما بهترین مورد در نوع خود هستید.
پس “ بهترین” میتواند هم در بازارهایی که قبلا وجود داشتهاند بدست بیاید، در موقعیتی که سایر رقیبان شما عالیترین محصولشان را ارائه میدهند و هم میتواند با به وجود آوردن بازاری جدید برای رفع نیازهای پنهان مصرف کنندگان و ایجاد دستهی جدید از “عالیترین”ها توسط خودتان به دست بیاید.
اگر در شروع پروژه یا تجارتتان نتوانستید بفهمید که چگونه بین نیازهای کاریتان برای رسیدن به بهترین در دستهی موجود و یا دستیابی به موقعیت در خور شانتان به عنوان عرضه دهندهی دستهای جدید از یک محصول، کدام را انتخاب کنید، پس بهتر است افکار و ایدههایتان را پالایش کنید تا به نتیجه برسید که برای کدام گروه از مصرف کنندگان میخواهید محصولی را عرضه کنید.
در حین اجرای پروژه: بدانید که چه میخواهید
متفاوت بودن و یا بهترین بود همیشه کافی نیست. اگر ندانید که چه میخواهید چگونه میخواهید بفهمید که در جهت رسیدن به آن حرکت می کنید؟
داشتن دورنمایی از آنچه که از شرکت خود میخواهید، و دانستن اینکه چگونه این شرکت میخواهد پیشرفت و بهبودی داشته باشد، مهم است. دلیل مهم بودنش برای کارمندان شماست، منش و اخلاقی که مد نظر گرفتهاید و مشکلی که توقع دارید همین کارمندان با درک کاملی از آن، حلش کنند.
این عامل به شما این اجازه را میدهد که دربارهی تُن صدایتان هنگام صحبت با کارمندان و مشتری، کیفیت و طبیعت محصولاتتان و اینکه چه عاملی را باید در نظر بگیرید تا یک محصول را محصولی موفق بدانید، تصمیم بگیرید.
آنچه که میخواهید و دلیل آن را مشخص کنید. تعریف نکردن آن باعث میشود خیلی سریع به مسیرهای مختلف دیگری هدایت شوید.
در پایان: فایدهی ترک در زمان مناسب
فرض کنیم که به نقطهای رسیدید که دیگر هیچ پیشرفتی ندارید و یا در جهت رسیدن به آن نقطهی مورد نظرتان سختی زیادی کشیدهاید و خسته شدید و به جایی رسیدید که یکی از راه حلهای بالقوهاش به خطر انداختن دورنمای اصلی است.
شاید شما نوع خاصی از سرویس و یا محصولی و طیف خاصی از مصرف کنندهگان را مد نظر قرار داده بودید، اما حالا میبینید به هیچ کدام از اینها نرسیدید و یا به اشتباه مسیر دیگری را طی کردهاید که سبب میشود از هدف اصلیتان دور شوید. مثلا شما یک عامل اجتماعی مد نظر دارید، اما تنها راهی که میتوانید ایدهی خود عملی کنید از طریق یک عامل غیر اجتماعی است. آیا میتوانید همچین چیزی را قبول کنید؟
زمان و منابع هم در زندگی و هم در دنیای استارتاپها و کسب و کار دو عامل مهم و با ارزش هستند. اگر انرژی و تمرکزتان را در زمان مناسبی بر روی پروژهای جدید بگذارید و یا به موقع مسیری که برای شما نتیجهای در بر ندارد را تغییر دهید، خیلی بهتر از رکود و یا بدتر از آن، شکست است. اگر به موقع جلوی این رکود و شکست را بگیرید، خود نوعی پیروزی محسوب میشود.
اگر در مسیر پروژهی خود به این مرحله رسیدید، بهتر است به جای هدر دادن زمان و منابع، دست از تغییر بکشید و از ادامه دادن این مسیر خود داری کنید.
با ترک زودهنگام پروژه انرژی خود را صرف مسیری بی هدف و بدون نتیجه نمیکنید و در عوض ایدههای جدید به سراغ شما میآیند.
اما چرا گاهی اوقات از ادامهی مسیر جدید منصرف نمیشویم؟
اگر امتیازهای مثبت ترک کردن پروژهای که به هیچ جایی ختم نمیشود را میدانیم، پس چه چیزی جلوی این کار ما را میگیرد؟
بیایید به چند دلیل برای این کار نگاهی بیاندازیم:
۱) هزینههای برگشت ناپذیرمان زیاد است
دست از کار کشیدن یا تسلیم شدن در برابر ایدهی جدیدتان کار بسیار دشواری است. حتی ممکن برای شما در جامعهی کاریتان و در جوامع اجتماعی تحقیر و خجالت را به همراه آورد.
شاید حتی با این تفکر بزرگ شدهایم که «هیج وقت تسلیم نشویم»، به هر قیمتی. جامعه این تفکر را به ما القا کرده که تسلیم شدن کار بازندههاست و هیچ ارزشی برای آن قائل نیستند.
متاسفانه این موضوع یک گرایش کوته بینانه است که فقط باعث میشود انرژی و هزینه خود برای چیزی بی فایده خرج کنید. این هزینهها همان هزینههای برگشت ناپذیر است.
هزینههای برگشت ناپذیر میتوانند به شکلهای مختلفی ایجاد شوند. ممکن است به این موضوع بیش از حد فکر کنید که اگر دست از ادامهی این کار بکشید دیگران در مورد شما چه فکری میکنند. ممکن است بیش از حد درگیر ایدهی خود شده باشید و به آن علاقهی زیادی پیدا کرده باشید و یا ممکن است تفکر و دید شما به گونهای باشد که نباید اجازه بدهید کسی شکست بخورد.
یک نمونه هزینههای برگشت ناپذیر را میتوان در تاثیر IKEA مشاهده کرد. Nik Brbora در این باره میگوید:
اساسا تاثیر IKEA میگوید زمانی که چیزی رو خودتان بسازید، آن را بسیار دوست خواهید داشت و ارزش و قیمتی فراتر از معمول برای آن قائل خواهید شد. حتی اگر آنچنان هم خوب نباشد.
وقتی شما استارتاپی را راه اندازی میکنید و یا محصولی را تولید میکنید، در واقع یک سری ارزشها را برای خود جمع آوری میکنید و آنها را در مسیری که قرار است طی کنید، خرج میکنید.
این ارزشها از دید شما اهمیت بیشتری دارد تا از دید یک بیننده، چرا که خالق آن شما هستید. حالا اگر بخواهید آن را از دست بدهید و از ادامهی مسیر سر باز بزنید باید این ارزشهای جمع آوری شده را نیز فراموش کنید و با مسالهی از دست دادن آنها مواجه شوید. و مسلما این برای شما که زحمت زیادی برای آن کشیدهاید، دردناک است.
لزوما چیزی که با مشکل مواجه میشود قرار نیست به شکستی بزرگ تبدیل شود. همهی اینها به تلاشهای اولیهی شما برمیگردد و اینکه چه مقدار برای آن هزینهی اولیه صرف کردهاید.
برای جلوگیری از ایجاد هزینهی برگشت ناپذیر زیاد میبایست قدمهای اولیه را کوچکتر برداشت و از صرف هزینههای هنگفت خودداری کرد.
این کار دو مزیت دارد. اول اینکه در صورت شکست، ضربهی کمتری میخورید و دوم اینکه اگر مراحل کوچک شما با موفقیت طی شد شما هم با انگیزهی بیشتر مسیر را ادامه میدهید و هم دستتان میآید رمز موفقیت کارتان چیست.
۲) اثرات برخورداری و زیان گریزی
اثر زیان گریزی سبب میشود بیشترمان بخواهیم سود بیشتری کسب کنیم و از ضرر و زیانهای اجتماعی دوری کنیم. وجود این عامل غیر طبیعی نیست، در واقع این عوامل جزء ویژگیهای نوع انسان است.
همین مساله باعث میشود ارزش داشتههای خود را بالاتر از آنچه واقعا هست، بدانیم و دیرتر دست از کار بکشیم.
اثر برخورداری چیزی ما بین اثر IKEA و زیان گریزی است، اما به طور کل به این معناست که ما برای آنچه که در اختیار داریم، ارزش بیشتری قائل هستیم، ارزشی که شاید لایق آن نباشد. اما چون این محصول از آن ماست، پس ارزش بیشتری دارد.
۳) نمیدانیم در واقع چه میخواهیم، پس طبیعتا نمیدانیم که آیا در مسیر رسیدن به آن هستیم یا خیر
همان طور که قبلا گفتیم اینکه بدانید چه چیزی میخواهید یکی از پایههای اصلی رسیدن به موفقیت است. شاید به نظر چیز سادهای باشد، اما به راحتی نیز با نقطه نظرات دیگران و مسائل حاشیهای این مسیر از شما دور میشود و ارزشهای مد نظر شما با ارزشهای بدست آمده یکسان نخواهد بود.
البته این دیدگاه به این معنا نیست که آیندهی پروژهی شما را به وضوح به تصویر بکشد، چون کسی از اتفاقاتی که در آینده پیش میآید با خبر نیست. باید متغیرهای دیگری را مدنظر قرار بدهید، مثل نوع مشتریانی که میخواهید محصولتان را در میان آنها عرضه کنید، میخواهید رفتار شرکتتان چگونه باشد، یا اینکه علاقه دارید چه نوع محصولی را عرضه کنید.
پس اول از همه باید دیدگاه خود را تعریف کنید، ببینید به دنبال چه چیز هستید و چه میخواهید، در غیر این صورت موفقیت تبدیل به هدفی متحرک میشود و این هدف متحرک کار شما را برای تشخیص زمان شکست مشکل خواهد کرد.
تعریف مناسب از نقاط عطف کارتان و شاخصهای کلیدی عملکردتان برای رسیدن به موفقیت میتواند شما را برای اجرای فرضیهها و آزمایشهای مورد نظرتان کمک بسیاری کند.
اگر بتوانید نقاط عطف و مراحل مهم کارتان را مشخص کنید راحتتر میتوانید پیشرفتهایی که از کارتان انتظار دارید را پیگیری کنید و ببینید آیا واقعا به آن چیزی که مد نظر داشتید رسیدید یا خیر. این خیلی بهتر از این است که اوضاع از دستتان خارج شود و متوجه نشوید چگونه این اتفاق افتاده است.
۴) خیلی سرمان شلوغ است که بخواهیم حرفهای دیگران را باور کنیم ( اثر ارابه موسیقی)
Gabriel Hubert از شرکت Seedcamp میگوید:
به نظرم بعضی از بنیان گذاران به این دلیل شکست را قبول نمیکنند و همچنان به مسیر ادامه میدهند چون هنوز تحت تاثیر موفقیتها و پیشرفتهای دیگران هستند. شرکتها به ندرت به آن اندازه که میگویند، موفق هستند و بنیان گذاران هم باید توجه داشته باشند از شرکت بیش از حد در رویدادهایی که فقط آنها را مجبور میکند به داستانهای دیگران گوش کنند، خودداری کنند.
اگر به اثر ارابه موسیقی اشاره کردیم یه این دلیل است که ما همیشه میخواهیم مثل دیگران باشیم. اگر دیگر استارتاپها قرار است به اوج موفقیت برسند، بر این باوریم که ماهم باید همانند آنها باشیم.
واقع بین باشید و به جنگ با مشکلات خودتان بروید و بدانید برای چه این مشکلات وجود دارد تا بتوانید در صورت لزوم دربارهی آنها تجدید نظر کنید.
۵) از آنچه که در آینده منتظر ماست، میترسیم
آخرین دلیلی که خیلیها از تسلیم شدن و کناره گیری کردن از ادامهی مسیر میترسند شاید این است که نمیدانند اتفاق بهتری بعد از پروژهی فعلی برایشان میافتد یا خیر.
آیا میتوانید تیم بهتری را بسازید؟ میتوانید به ایدههای بهتری دست یابید؟ آیا میتوانید پولهای از دست رفته را جای گزین کنید؟
بعد از انتقال: شبکهی خود را ریکاوری کنید
سعی کنید به کمک شبکهای از روابط تیم خود را اصلاح کنید. به وسیلهی این شبکهها افراد مختلف با یکدگیر آشنا میشوند و کار مناسب برای خود را پیدا میکنند. حتی دیده شده بسیاری از بنیان گذاران قبلی، خود به کارمند استارتاپی دیگر تبدیل شدهاند.
نتیجه
۱. بدانید که دیدگاه و دورنمای پروژهتان چیست و موفقیت را در چه چیزی میبینید.
۲. بفهمید که مخاطبان اصلی کارتان چه کسانی هستند و «بهترین بودن» در شاخهی شما و مخاطبانتان به چه معناست.
۳. قدمهای کوچک داشته باشید و کم کم خرج کنید که در صورت شکست هزینهی زیادی را از دست نداده باشید. از طرفی بیش از اندازه نیز با گروه خود مصالحه نکنید.
۴. به محض اینکه دیدید نمیتوانید در زمان در نظر گرفته شده در شاخهی خود «بهترین» باشید پروژه را کنسل کنید و یا مسیر خود را دوباره تغییر دهید.
۵. با احساساتی که بعد از ترک کردن پروژهتان به سراغتان میآید، کنار بیایید و در صورت بروز بحران بدانید که این هم حل خواهد شد.
۶. هیچ وقت از ساختن شبکه دست نکشید. این شبکه، شبکهی شما خواهد بود. از کارمندانتان بخواهید پیشرفتهایشان را پُست کنند، از آنها نظر و پیشنهاد بخواهید و در صورت پیشرفت و بهبود کار آنها را در جریان بگذارید.