مشکل اقتصاد، اقتصاد دانان هستند. و مشکل اقتصاد دانان تکنولوژی است.
کافی است که یک کتاب اقتصاد بردارید (آسان یا سخت، سنگین یا سبک فرقی نمیکند)، ببینید میتوانید در فهرست موضوعات آن چیزی در مورد «قانون» و «مور» بیابید یا خیر (قانون مور). مطمئنا کتاب سرشار از تئورهای تک و ناب است، اما زمانی که صحبت از دلیل و انگیزه اصلی اقتصاد است، جای خالی تکنولوژی کاملا حس میشود.
اقتصاد دانان و تکنولوژی
شاید بدون تکنولوزی هنوز هم در غارها زندگی میکردیم. اما همین عامل حیاتی در خیلی از قوانین آکادمیک که آنها را اقتصاد مینامیم، نادیده گرفته میشود.
یک تئوری به نام رکود مزمن وجود دارد که جدیدا زیاد بر سر زبانها افتاده است. این تئوری میگوید ما باید قبول کنیم که فرزندانمان بهتر از ما زندگی نخواهند کرد. باید قبول کنیم هیچ گاه امید و انگیزهی پدران خود را تجربه نخواهیم کنیم.
مشکلی که با این تئوری وجود دارد این است که اشتباه است.
در واقع دو دیدگاه در این باره وجود دارد. اولی میگوید که ما در دنیای رکود مزمن زندگی میکنیم چراکه پیشرفت تکنولوژی مثل قبل نیست. دیدگاه دوم برداشت دیگری دارد که بیشتر میتوان با آن ارتباط برقرار کرد.